بهترین رفیقت
همیشه اونجوری که برنامه ریزی میکنیم پیش نمیره. قبلا از این موضوع خیلی عصبی میشدم. همه چیز باید طبق برنامه و در زمان خودش پیش میرفت و شاید تو ۷۰ درصد حالات اینجوری نبود.
اینجور مواقع عصبی میشدم. از دست خودم که کجای کار رو اشتباه پیش رفتم که اونی که میخواستم نشده. زمان زیادی برد تا این رفتار بد رو از رفتار هام پاک کنم. شاید بازیگر اصلی زندگیم من هستم ولی گرداننده زندگی من خداست. همیشه بهترین هارو برام خواسته حتی وقتی خودم حواسم نبوده. بهترین رفیق و یاور بوده برام و همیشه هست حتی وقتی از دستوراتش سرپیچی میکردم.
از یه جا به بعد خودمو کامل سپردم بهش. بهش اعتماد کامل کردم. برنامه زندگیم رو اون میدونه و من بر اساس تصمیمات منطقی و به دور از هیجان انجام میدم. اینکار بهم آرامش میده و باعث میشه فکر کنم تو این جهان پهناور تنها نیستم. چیزی که خیلی ازش میترسم. تنها بودن!
فهمیدم تنها راهی که تنها نباشم اینه که با خدا باشم. کامل خودمو بهش بسپارم و تو هر قدم زندگی باهاش حرف بزنم. میدونه خیلی بهتر از من ولی مگه این نیست که خبرای مهم زندگیت رو اول به بهترین رفیقت میگی؟!