محتاط ولی اروم!
خیلی تلاش میکنم به ادما اعتماد کنم. اینکه از لاک پر از ترس و بی اعتمادی و شک بیرون بیرون بیارم. اینکه بگم شاید یه ادم خوب وجود داره. شاید بشه یکم بدون ملاحظه بین مردم زندگی کرد. بدون اینکه مدام بخوام سبک سنگین کنم طرف مقابلم دشمنه یا دوست. جالبه هر بار میخوام اینکارو بکنم سریع خلافش رو میبینم. برمیگردم سرجام و میگم درست میگفتم.
ادما هیچ وقت عوض نمیشن. فرصت دوباره باعث نمیشه پایان یه کتاب عوض شه. هزار بارم بخونی همونه. من به کسی دو بار فرصت نمیدم. برای من هر کس یه بار فرصت اثبات خودش رو داره. اینکه دوسته یا دشمن. اینکه میخواد کدوم ساید باشه. میخواد باهام باشه یا علیهم. هر کس تو زندگیم رو اول طرف خودم دونستم و با اولین موقعیت از این ساید خارج کردم.
مامانم میگه من کینه ای ام که هر کس رو فقط یه فرصت بهش میدم. هستم ولی فکر میکنم روش درستی برای زندگی باشه. اینکه نخوام همش از یه نفر مورد حمله قرار بگیرم، اسمش هر چی میخواد باشه هستم. اینکه نخوام ادمای فرصت طلب دور باشن به نظرم خیلی هم خوبه. اینکه تماما میمیک صورتم حسم به طرف رو لو میده رو واقعا دوست دارم. برخلاف بقیه نمیتونم ادمی باشم که با دشمنم بخندم. نمیتونم وقتی میدونم فرصتش رو سوزونده باز باهاش تا کنم.
شاید ببینمش. شاید باش حرف بزنم ولی هیچ وقت مثل قبل نمیتونم باهاش رفتار کنم. هر اتفاقی بیفته اول از چشم اون میبینم. تو زندگیم تا الان این افراد خیلی شدن. از نزدیک ترین تا دور. نمیدونم چرا ولی حس میکنم اینجوری زندگی کردن خیلی سخته. اینکه همش باید مراقب باشم و هویت طرف مقابلم رو مشخص کنم. اما در عوض میدونم گول نمیخورم. کسی نمیتونه سورپرایزم کنه. هر خطر احتمالی از قبل تو ذهنم انجام شده و براش امادم. این امادگی ارزش اینو داره که هر لحظه اطرافم رو نگاه کنم.