راهی که انتخاب کردم!

تو دنیایی که همه دارن دنبال نیمه گمشده میگردن، دغدغه صبح تا شب من اینه چطور کارم رو گسترش بدم. اینکه سال های اول کاریم رو دارم طی میکنم هم تو این نا امیدی بی تاثیر نیست. از طرفی خوشحالم که داره طی میشه از طرفی میدونم قراره خیلی سخت بگذره تا به نتیجه قشنگی برسه ولی میدونی چیزی که از این زندگی یاد گرفتم اینه که هر چقدرم اینور سختی بکشم از سختی که منت یه سری از ادمارو کشیدن داره، خیلی کمتره!

حاضرم شب وقتی از پا سیستم بلند میشم تمام بدنم درد باشه و نتونم راه برم ولی راحتی و اسایشی که پشتش منت یه سری از ادما هست رو نمیخوام. حاضرم تا اخر ماه برای یه مقدار پولی که تا الان تونستم در بیارم صبر کنم ولی برای گرفتن پول از کسی نگم بهم اینقدر پول بدید نیاز دارم. نیاز هام رو متناسب با پولی که در میارم تنظیم میکنم. میدونم اوایل کارمه و خیلی هنوز نتونستم پول بدست بیارم ولی همینم خیلی برام ارزش داره. برا منی که فکر میکردم هیچ وقت نمیشه پول دراورد، زیادم هست.

همیشه همینطور بودم از بچگی. نمیتونستم به کسی بگم بهم پول بدید. منظورم از کسی پدر و مادرم اند. همیشه هم کم خریدم و کم داشتم ولی الان خیلی راحت ترم. البته که فکر هر روزمه که چطور پولم رو بیشتر کنم. راستش اینقدر که تو این وبلاگ میتونم راحت حرف بزنم و بدون پوشوندن، بگم برام لذت بخشه. اینکه بخوام اینارو به زبون بیارم برام سخته ولی نوشتن راحت تره.

تمام روز تلاشم اینه که بتونم تا الان که ۲۳ سالمه یه کاری رو محکم کنم پایه اش رو و وارد سال های اول کاریش بشم. سال هایی که قراره خیلی سخت باشه ولی وای از وقتی به نتیجه برسه. میخوام اون روز رو ببینم. روزی که طراح سایتی که میخوام بشم. روزی که برای داشتن پروژه من تلاش نکنم بقیه بخوان با من کار کنن. اون روز زیاد دور نیست ولی تلاش شبانه روزیم رو میخواد. روزی که بتونم نرخ خودم رو بگم نه قیمتی که کارفرما راضی باشه فقط.

فارغ از همه این استرس ها و دغدغه ها، دارم رویای بچگیم رو زندگی میکنم. اون روزا دوست داشتم کار کنم. عاشق کار کردن بودم. عاشق این دغدغه ها. حقیقتا نمیدونستم چه کاری دقیقا ولی کار کردن علاقه من بود. بعد از اون بیگ بنگ زندگیم و همه چی به هم ریختن، دست به کار شدم. تلاش های اون موقعم خیلی ضعیف بودن و خیلی کم به نتیجه مینشست. پروژه هایی با قیمت خیلی کم ولی بودن همون پروژه ها یکم بهم اعتماد به نفس داد. دوست داشتم ادامه بدم.

میدونم بعد از تقریبا یک سال و نیم هنوز اونجور که باید تلاش نمیکنم و نتیجه نمیگیرم ولی مطمئنم همه چیز رو درست میکنم. نمیدونم تا کی زنده ام ولی به خودم قول دادم از ۲ سال پیش که هر چقدر زنده ام جوری زندگی کنم که دوست دارم.جوری که ازش لذت میبرم. بدون جبر از جانب کسی یا کاری که اذیتم کنه. تا الان خیلی تلاش کردم و تونستم بیشتر به قولم عمل کنم.